فصل پنجم دستور زبان و اصول معاني بيان
پيش از آنكه به بحث و گفتگو به دقايق علوم بپردازم به عنوان مقدمه ميگويم بر سر آن نيستم همه دانشهاي ايرانيان را شرح و توضيح كنم؛ زيرا در اين زمينه مطالعه و تحقيق كافي نكردهام، و گر چه در بعضي رشتهها اطلاعات زياد به دست آوردهام امّا به برخي از مسايل هرگز نپرداختهام؛ از اين رو در سطور ذيل تنها به شرح علومي ميپردازم كه في الجمله درباره آنها مطالعاتي كردهام يا ديدهام. و سخنم را با توضيحاتي درباره دستور زبان كه اصطلاحا تصريف مينامند آغاز ميكنم، و آن عبارت از گرداندن مصدر به صيغههاي مختلف ميباشد تا از آن معاني متفاوت حاصل شود. دستور زبان فارسي در بسياري موارد مخصوصا در مبادي با گرامر ما شباهت دارد امّا صرف افعال آن متفاوت است. زيرا يك نوع آن فقط داراي مصدر، امر، و التزامي است، و ديگر صيغهها مانند صيغه تمني به شيوه ديگر ملل مشرق زمين با افزودن اجزايي كه دلالت بر تمني و آرزو دارد بيان ميشود.
دستور زبان فارسي همانند دستور زبان لاتين داراي پنج زمان، سه شخص، و دو شماره: مفرد و جمع است، و حال آنكه زبان عربي مثل زبان يوناني تثنيه هم دارد. آنچه بيشتر درخور امعان نظر است اينست كه در دستور زبان فارسي مذكر و مؤنث وجود ندارد؛ همه فعلها از مصدر گرفته ميشود، و دو فعل معين آنها در بسيار موارد همانند افعال معين ماست، و صرف فعل، ظروف زمان و مكان و حروف عطف و ربط و صدا و موصول نيز در دو زبان هماهنگي دارد، بنابراين به طور كلّي ميتوان گفت قواعد زبان فارسي با زبان فرانسوي مبتني بر اصول و اساس واحدي است، و به معني عامتر در سراسر مشرق زمين، اعم از زبانهاي قديم يا جديد هيچ زباني نيست كه
ص: 967
به اندازه زبان فارسي از نظر اصول و قواعد با زبانهاي اروپايي قرابت و هماهنگي داشته باشد. اين نيز گفتني است كه زبان فارسي با اين كه قاعده بسيار ندارد وسيع و رسا و قابل اطمينان است. يكي ديگر از مشخصات و لطافتهاي اين زبان اينست كه به منظور رعايت و ارائه ادب متكلّم در محل سوّم شخص قرار ميگيرد. اين قاعده در زبان آلماني نيز هست و در شيوه قديم سوّم شخص هميشه جاي دوّم شخص در ميآمده است.
امّا معاني بيان همان است كه تازيان علم النحو ميخوانند. در زبان فارسي به فنّ بلاغت تعبير ميشود. ايرانيان در اين فنّ چنان استادند كه بيآنكه كه شكستي به اركان قواعد زبان وارد آورند به تناسب مقام اصطلاحات و كلمات زبانهاي عربي و تركي را در سخن گفتن به كار ميبرند، همچنين ضمن بيان مطلب اشعاري را به مناسبت بر زبان ميآورند. زبان فارسي گرانبار از استعارات، كنايات، اشارات ميباشد چنان كه براي بيان ريشخند، مخالفت، خشم، نارضايي، كلمات، اصطلاحات، ضرب المثلهاي خاصّي دارد و من در اين مجلّد و مجلّدات بعد بعض آنها را ميآورم.
ص: 968
فصل ششم حساب
ايرانيان حساب را اندازه علم نازل (Endeze Elm Nazel( يا علم التكسير ميگويند كه منظور از لفظ اخير علم شكستن اعداد است. و چون در اين بحث از حساب كه قسمتي از علم كلّي رياضي است سخن ميگويم نخست به توضيح و تشريح اعداد كه ايرانيان در محاسبات خود به كار ميبرند ميپردازم. مجموع اعداد ايرانيان پنج گونه است نخستين آنها از ده صورت ساده پديد آمده، رقم پنج آنها شبيه صفر ما، صفرشان هم شكل نقطه ما و رقم نه آنها همانند نه ماست. اين ارقام را شمارش الفبايي يا رقمهاي ابجد ميگويند؛ زيرا تداول بيشتر دارد و تعليم حساب را با آن آغاز ميكنند. كلمه ابجد از چهار حرف كه در زمانهاي بسيار قديم نخستين حروف الفبايي زبان عربي بوده و الفباي زبان عربي هنوز با همين حروف شروع ميشود تركيب يافته است، و چون با ارقام هندسي هم شكل است حساب هم ميگويند، و من بر اين اعتقادم كه از هنديان گرفتهاند. همچنين معتقدم اگر ارقام ما با رقمهاي هنديان به دقّت تمام تطبيق و مقايسه شود كاملا نمايان ميگردد كه ارقام ما نيز مأخوذ از ارقام آنهاست و كلمه شيفر (Chiffre( و صفر تازيان نيز هر دو از اصل هندي است، و اين حقيقت بيانگر اين معني است كه نخست اعراب ارقام را از هنديان اقتباس كردهاند، و پيش از آن همانند همه مردم مشرق زمين و نيز مثل يونانيان و لاتينها در شمارش از حروف الفبا استفاده ميكردهاند.
ايرانيان بر اين باورند كلمه صفر در اصل فارسي است و به معني سفر پيشرفت و ترقّي است زيرا جهش و ترقي ارقام به وسيله صفر حاصل ميشود، امّا خود ايرانيان نيز معترفند كه هنديان آن را به ايشان دادهاند. در آثار متقدّمان نيز بدين نكته
ص: 969
اشاره شده و غالبا اين ارقام را حساب الهندي ناميدهاند.
دوّم ارقامي است كه فقط در محاسبات ديواني به كار ميرود و اشكال آن ارقام مقتبس از حروف زبان عربي است و اين ارقام را حساب الرقم مينامند يعني شمارشي كه با حروف صورت ميپذيرد.
سومين نوع ارقام از مطابقت بيست و هشت حرف ابجد در وجود آمده بدين شرح كه نه حرف اوّل طبقه يكان، نه حرف ثاني طبقه دهگان و نه حرف بعد طبقه صدگان و حرف آخر هزار است.
امّا چهارمين نوع ارقام رقمهايي است كه با مقابله حروف حاصل ميشود و بيشتر اخترگران به كار ميگيرند امّا نه به ترتيب پيش، بل كه به صورت ديگر كه پس از حرف «ب» كه در الفبا دوّمين حرف است حرف «ج» پنجمين حرف الفبا در ميآيد، و توجّه بدين نكته اين تصوّر را در ذهن من پديد آورده كه آن را از عبرانيان اقتباس كردهاند، زيرا در الفباي آنان نيز «ج» سوّمين حرف است. اين گونه رقم را هندسي ميگويند كه به معني رقم منسوب به هندسه است.
پنجمين ارقام مرتبط با حروف است، و هر يك از حروف نماينده رقمي ساده يا مركب است. «الف» يك؛ «ب» دو؛ «ث» پانصد؛ «ه» پنج، «ي» ده؛ «ك» بيست؛ «ل» سي؛ «م» چهل؛ «ن» پنجاه؛ «ر» دويست؛ «س» شصت؛ و بقيه، و معادل حرف «غ» هزار است، كه از همه بيشتر ميباشد. اين نوع شمارش منطبق با حروف شمارههاي ماست كه از هفت حرف در وجود آمده و ما فرانسويان تاريخ چاپ كتابهاي خود را با آن ميسنجيم، و اين نوع حسابگري درست همان است كه مردم مشرق زمين ماده تاريخها را با آن درست ميكنند، و در اين كار كه نوعي بازي با كلمات است، و تاريخ واقعهاي يا كاري وسيله تركيب كلمات مناسب بيان ميگردد مشرقيان استعداد و مهارت كامل دارند.
در آن قسمت از سياحتنامهام كه مسافرت از پاريس به اصفهان نام دارد آن جا كه به شرح و وصف كاشان و قم پرداختهام نمونههايي از اين گونه شمارش الفبايي- ماده تاريخ- كه ايرانيان به كار بردهاند و ميبرند آوردهام، و اينك دو نمونه ديگر از مواد تاريخ كه مربوط به اعراب و تركان است ميآورم: وقتي دمشق به دست تيمور لنگ گشوده شد به افتخار و يادگار اين پيروزي دوكاهايي از زر ضرب شد كه بر يك روي آن «خراب دمشق خراب» نقش شده بود. اين سه كلمه يازده حرف دارد و
ص: 970
معادل 790 ميباشد كه در اين سال دمشق به تصرّف تيمور درآمده است. «1»
نمونه ديگر جمله ايست كه بر روي سكهاي كه به مناسبت جلوس خواندگار روم به تخت پادشاهي زده شده نقش گرديده است. اين خليفه كه در اواخر سده گذشته از سلطنت خلع شده محمّد نام داشت، و پسر ابراهيم بود، و نقش سكه چنين بود. نور محمد ابراهيم اونگدور كه معنيش محمد روشني ابراهيم است، و در آن به حضرت محمد پيغمبر كه از اخلاف حضرت ابراهيم بوده اشارت رفته است، و آخرين كلمه منقوش بر سكه ماده تاريخ جلوس سلطان محمد به تخت سلطنت است.
زنان ساحرهاي كه پدران ما آنان را ربو (Rebus( خواندهاند به همين گونه تاريخ جلوس و پادشاهي سلاطين روم، همچنين سال ظهور حضرت عيسي مسيح را معين كردهاند.
روش تخمين و حسابگري ايرانيان بسيار مفصل و پيچيده و طولاني و پر زحمت است. آنان قواعد محاسبه ما را كه بسيار ساده و آسان است نميدانند و با قاعده عمل سه و عمل بالاجتماع كمترين آشنايي ندارند. در محاسبات اخترشناسي از اصول قواعد شصتي كه آن را جدول ستين مينامند استفاده ميكنند و چنان به اين جدول وابستگي دارند كه اگر پيوسته در اختيار و پيش نظرشان نباشد هيچ گونه حسابگري نميتوانند. آنان مثل ما كه اين جدول را در مثلث يا ذوذنقهاي كوتاه و خلاصه كردهايم نكردهاند، بلكه به صورت جدولهايي پيچيده و پرتكلّف و مبهم روي كاغذ منتقل نمودهاند، و چون براي ضرب و تقسيم، همچنين افزايش و كاهش از وسيله ديگري استفاده نميكنند همواره مستغرق اطناب و زحمت ميشوند و اگر اتفاقا بر اثر عدم دقت و آسانگيري يا عيبناكي و نقص جدول دچار اشتباهي مختصر شوند همه زحمتشان تباه ميشود و بايد حسابگري را از سر بگيرند.
دگر بار تكرار ميكنم آنان قاعده سه را ندارند و نميدانند و به جاي اين كه در حلّ امور علمي و بازرگاني از اين شيوه آسان و عملي به سرعت استفاده كنند متوسّل به جدول ستين ميشوند.
______________________________
(1)- «خراب دمشق خراب» دوازده حرف دارد نه يازده حرف، ثانيا دمشق در ماه جمادي الثاني 803 هجري قمري برابر 779 خورشيدي و 401/ ميلادي به تصرّف تيمور درآمده است و «خراب دمشق خراب» به حساب حروف ابجد 2050 ميشود نه 790؛ بنابراين «خراب» ماده تاريخ است- 803- نه خراب دمشق خراب.
ص: 971
در اين تصوير نحوه عمل ضرب ايرانيان را نشان دادهام، فرض ضرب كردن سي و شش هزار و نهصد و هشتاد و پنج در عدد شش هزار و چهار صد و بيست و هشت است. پس از اين كه خطهاي مربع اين نامنظم را كه همانند صفحه شطرنج است كشيدند هر يك از ارقام مضروب را در كنار يكي از مربعات مينويسند مثلا اوّل سه و بعد شش تا آخر. سپس مضروب فيه را همين گونه ميآورند. بعد اعداد نزديكتر را در هم ضرب ميكنند. به سخن ديگر عمل ضرب مضروب را در مضروب فيه انجام ميدهند.
در اين شكل عددهاي نزديك سه و شش است. ميگويند سه ضرب در شش ميشود هيجده، و عدد هجده را در مربعات رو به روي مضروب، دهگان را در بالا و يگان را در پايين ثبت ميكنند، و عمل را بدين نشان كه هميشه مضروب را بر مضروب فيه مقدم ميدارند ادامه ميدهند. يعني در اين مثل ميگويند: سه شش تا، سه چهار تا، سه دو تا، سه هشت تا، سپس محاسبه را چنين دنبال ميكنند:
شش شش تا، بعد نه شش تا، تا آخر.
پس از اين كه مربعها از حاصل ضربهاي جزء پر شد براي انجام كردن جمع كل از مربع پايين كه با علامت صفر مشخص شده به محاسبه ميپردازند. بدين گونه كه به صورت صعودي رقمهاي ميان دو خطّ موازي را جمع ميكنند و ميگويند: صفر و صفر، صفر؛ صفر را مينويسند. چهار و چهار ميشود هشت، و هشت را در سمت چپ صفر ميگذارند، سپس عمل را همچنان ادامه ميدهند و ميگويند يك با شش ميشود هفت، هفت با شش ميشود سيزده، با دو ميشود پانزده؛ و رقم پنج را در سمت چپ رقم هشت مينويسند، و رقم يك را با رقمهاي بالا بدين صورت جمع ميكنند؛ يك به اضافه دو ميشود سه، به علاوه دو ميشود پنج، به علاوه يك ميشود شش، با هشت ميشود چهارده، به علاوه هفت ميشود بيست و يك، به اضافه هشت بيست و نه، و عمل را بدين سان ادامه ميدهند تا به پايان ببرند. نتيجه اين گونه حسابگري دقيقتر، روشنتر، و آسانتر از طريق محاسبه ماست، امّا آن قدر طولانيست كه تا يك محاسب ايراني جدولها را بكشد حسابگر ما عمل را انجام داده است.
ارقام ايرانيان محدود به يكان، دهگان، و صدگان و هزارگان است، و اين شيوه شمارش در تمام مشرق زمين تا مرز حبشه جريان دارد. به سخن ديگر ايرانيان و ديگر ملل مشرق زمين در حسابگريهاي خود از ميليون و ارقام بالاتر استفاده نميكنند.
ص: 972
به همين جهت به هنگام محاسبه ارقام و اعداد بالاتر از طبقه هزارگان كار بر آنان دشوار ميگردد. مثلا براي محاسبه يك شمارهاي مشتمل بر دوازده رقم چنين ميگويند و مينويسند:
جبر كه تجزيه و تحليل حساب است زاييده انديشه دانشمندان مشرق زمين ميباشد، و اين گفته حقيقتي است غير قابل انكار، و نام آن كه عربي است بر اين دعوي گواهي صادق ميباشد.
جبر در لغت به معني تازه گردانيدن و ترميم كردن است، و از اين جهت اين علم را بدين نام ناميدهاند كه هدف از آن برگرداندن جزء به كل ميباشد، چنان كه در مدرسه تعريف ميكنند. و بسياري از دانشمندان ايران از جمله خواجه نصير الدين درباره اين علم آثار ارزشمندي تأليف كردهاند، و در مورد قاعدههاي جزيي حسابگري بايد پذيرفت ايرانياني كه مخصوصا در امور محاسباتي تجاري مهارت دارند دانش خويش را از بازرگانان غير مسلمان هندي علم تجارت و حسابگري كه استعداد و ورزيدگي درخور توجّه دارند و بانيان (Banian( ناميده ميشوند فرا گرفتهاند.
اصول محاسباتي بانيان بر خلاف قواعد و شيوه حسابگري ما، هم سخت و دشوار است، و هم ناقص؛ و چون در اين زمينه بسيار كار كردهاند و مهارت يافتهاند از عهده انجام دادن عمل برميآيند؛ و اگر از يكي از بانيان كه در كارش مهارت بسيار دارد دلايل صحّت عمل او را درباره ضرب و يا تقسيمي كه انجام داده بپرسند البته از دادن جواب منطقي عاجز ميماند.
براي اين كه نحوه عمل محاسباتي آنان نموده شود مثالي ميآورم: كسي صد
ص: 973
و هفده ان «1» (Aune( و نيم ماهوت خريد از قراراني چهار روپيه و يك ربع كه هم ارز شش ليور و دو سو و شش دينار است. براي تعيين بهاي صد و هفده ان ماهوت بدين سان حساب ميكنند: صد ان به قرار هر اني چهار روپيه و ربع روپيه ميشود چهار صد و بيست و پنج روپيه، و پس از اين كه چهار صد و بيست و پنج را نوشتند چنين ادامه ميدهند. ده ان از قرار هر ان چهار روپيه و يك ربع روپيه ميشود چهل و دو روپيه و نيم، و اين مبلغ را نيز زير چهار صد و بيست و پنج مينويسند.
سپس به همين ترتيب بهاي پنج ان، دو ان و نيم ان آن را حساب ميكنند و همه را زير هم مينويسند و در آخر با هم جمع ميكنند و عمل تفريق و تقسيم را هم همين گونه انجام ميدهند. و مانند ايرانيان قاعده سه را نميدانند.
باري چون اين روش محاسبه بانيان كوتاه و قابل اطمينان است، مورد عمل آنان و كليه ديگر كساني كه تمام نيروي جسمي و فكري خود را صرف بازرگاني ميكنند، ميباشد. از روي ديگر چون در امر محاسبات غالبا با هم تشريك مساعي ميكنند، براي مزيد اطمينان هر سه يا چهار نفر به رسيدگي حساب واحدي ميپردازند. كسان ديگر پيش از حصول نتيجه متوجّه چگونگي عمل كردنشان ميشوند، و در آخر به نشان تحسين ميگويند: چه حسابگران زيرك و ماهري! و من صداي تمجيد و آفرين بسياري اروپاييان را از طرز عمل اينان بارها شنيدهام، و تحسين آميخته به شگفتي اينان از اين روست كه به ماهيّت صنعتگري بانيان وقوف ندارند، و از سر زود باوري و عدم معرفت ايشان را در حسابگري بر روش خودشان ترجيح مينهند.
با وجود اين، انكار نميتوان كرد كه بانيان در كار بازرگاني به كمال اهليت و استعدادند چون حافظهشان قوي است، دقايق امور را به خاطر ميسپارند و هرگز اشتباه نميكنند. امّا اين همه ناشي از دلبستگي و تمايل شديد ايشان به كار بازرگاني است، و گرنه در مجموع نه از اروپاييان هوشمندترند و نه روشي كه ايشان تعقيب ميكنند بر صنعتگري ما برتري دارد.
من در هند و ايران بسيار باربابزرگان و جاهمندان، بازرگانان، و افراد طبقات ديگر بيميانجي و حضور مترجم گفتگو، و با برخي از آنان معامله كردهام، و بدين
______________________________
(1)- هر ان 178/ 1 متر است.
ص: 974
نتيجه رسيدهام كه همواره روش حسابگري من دقيقتر، درستتر، و سهل الحصولتر بوده و پيوسته مورد تحسين و آفرين بينندگان قرار گرفتهام.
من بر اين اعتقادم كه هيچ جهانگرد اروپايي نميتواند در اين گونه موارد قاطعانه اظهار نظر كند، امّا من با بيشتر ملتها، قبيلهها، قومها، آشنا و همزبان بودهام، يا شرح زندگي و وصف روحيات برخي آنها را از زبان مردمان ثقه شنيدهام. اما جهانگردان بيتجربه براي انباشتن گزارشنامههاي خود از نوادر سرزمينهاي دور افتاده و مردمان آن، خبرهاي نادرستي ميآفرينند، و آنان را مستعدتر، قابلتر و هوشمندتر از آنچه هستند معرفي ميكنند.
گر چه برخي از ملل آسيا همانند ما در محاسبات خود از روش ده دهي استفاده ميكنند، امّا بعضي اقوام را ترتيبي ديگر است؛ زيرا بر اين باورند كه روش ده دهي براي محاسبه بقاي نامتناهي جهان كافي نيست. به عقيده برهمنان كه يكي از آن اقوامند جهان آن قدر قديمي است، و چندان ميپايد كه اين روش سنجش به كار نميآيد. از اين رو به ابداع تصاعدات صد هزاري پرداختهاند، و هر كدام را نامي جداگانه دادهاند. نيل يكي از آنهاست، و همان قدر كه يك برابر هزار در نظر ما ناچيز مينمايد نيل در قياس به صد هزار به همان نسبت اندك است.
اخترگران قبايلي كه به آنها اشاره شد در محاسبات خود از جداولي همانند ستين كه بسيار معقّد ميباشد استفاده ميكنند، و چون عمل كردن با آنها مستلزم صرف وقت و دقّت زياد است غالبا دچار اشتباه ميشوند.
ص: 975